شبکه افق - 10 تیر 1400

"دولت سازی انقلابی"و چپ و راست مدرنیته( تغییر ؛ نظام یا نظامات؟ )

نشست دفترتحکیم وحدت ( انجمن های اسلامی دانشجویان کشور _ نشست ( اسلام معاصر کدام شکاف جهانی را پر کرد ؟) _۱۳۹۳

بسم‌الله الرحمن الرحیم

سلام عرض می‌کنم خدمت خواهران و برادران عزیز و این ایام را تبریک عرض می‌کنم.

بحث در حول و حوش مسئله تمدن‌سازی ابعاد خیلی مختلفی به لحاظ نرم‌افزاری و سخت‌افزاری دارد و مراحل مختلفی دارد. نخستین مرحله چشم‌انداز انسانی در نسبت دین و دنیا است و این پرسش که دین به چه معنا و چرا دنیاسازی می‌کند و جامعه‌پردازی می‌کند و آیا اساساً دین، ساحت تمدن‌سازی است یا نیست؟ چه ربطی به حاکمیت و مدنیت دارد؟ آیا دینداران با استدلال دینی اساساً حق دارند انقلاب کنند؟ رژیمی را براندازند و رژیمی را بر سر کار بیاورند؟ نه فقط رژیم سیاسی بلکه رژیم اقتصادی، رژیم حقوقی، رژیم اخلاقی- تربیتی، و رژیم همه نظامات اجتماعی. یعنی از براندازی و تغییر نظام سیاسی شروع می‌شود ولی این آغاز یک انقلاب است. اصل انقلاب تغییر نظام نیست بلکه تغییر نظامات اجتماعی است چون نظام به مفهوم رژیم سیاسی است رأس یک رژیم را می‌زنید، رأس رژیم تغییر می‌کند آدم‌هایی می‌روند آدم‌های فاسد و مفسدی می‌روند و آدم‌های صالح و مصلحی بیایند اما بعد در نظام‌سازی غیر از نظام‌براندازی است. در نظام‌سازی شما باید نظامات اجتماعی را بسازید نظامات اجتماعی یعنی نظام اداری، نظام اقتصادی، نظام سیاسی، نظام خانواده، نظام رسانه‌ای و انواع نظاماتی که بدنه یک جامعه و تمدن را می‌سازند. بسا انقلاب‌ها که در تغییر نظام و رژیم سیاسی موفق عمل کردند اما وقتی می‌خواستند نظامات اجتماعی را بسازند دوباره جای اول و نقطه اول و حتی عقب‌تر از آن برگشتند چون حتی آن نظم سیاسی پیشین هم بهم خورده،‌ و یک شبه هرج و مرجی هم ممکن است پیش آمده باشد و مشکلاتی از ناحیه دشمنان داخلی و خارجی پیش می‌آید آن وقت این سؤال بعد از یک مدتی مطرح می‌شود که درست بود ما انقلاب کردیم یا نه؟ اصلاً راه را درست آمدیم یا نه؟ آیا برای انقلاب ضرورتی داشت یا نه؟ اگر هدف، صرفاً پیشرفت مادی بود مسئله عزت و ذلت مهم نباشد خیلی نگران مسئله شرف یک ملّت نباشیم حالا به همه حقوق‌مان هم نرسیدیم نرسیدیم، عزت‌مان هم تأمین نشد، نشد اما حداقل یک پیشرفت مادی اجمالاً زیر سایه دشمنان و مستکبران جهان داشته باشیم اگر کسانی به این جمع‌بندی رسیدند که زیر سایه خدا نه، زیر سایه کدخدا زندگی کنند آن وقت پذیرفتن همه عقب‌نشینی‌ها و ذلت‌ها و شکست‌ها توجیه می‌شود. باید یک ملت تصمیم بگیرد که می‌خواهد زیر سایه خدا عمل کند یا زیر سایه ناخدا؟ بین خدا و ناخدای تحمیلی، کدخدای تحمیلی و دروغین باید انتخاب کند. آن وقت پرسش این بود که آیا دین، اساساً ماهیت انقلابی می‌تواند داشته باشد؟ می‌تواند به خدایان و کدخدایان و ناخدایان بگوید نه؟ و به خدا بگوید آری. آن وقت موفق بشود که ملت‌ها را به صحنه و به خیابان‌ها بکشاند؟ قوی‌ترین پایگاه‌های استکبار و کفر را در منطقه با مشت‌های خالی به زانو دربیاورد یعنی بدون سلاح، یعنی جز 22 بهمن که لحظه نهایی انقلاب بود و کار به درگیری‌های مسلحانه خیابانی کشید عملاً انقلاب اسلامی تنها انقلابی است که در تاریخ معاصر و شاید اساساً در تاریخ که با راهپیمایی‌های ملت رژیم سقوط کرده است نه آنچه که به نام انقلاب فرانسه می‌نامند نه آن چنین چیزی بوده آن‌ها اصلاً چنین راهپیمایی‌ها را نداشتند نه انقلاب روسیه این‌طور بوده، در بعضی از شهرها و درگیری‌های خیابانی بوده، هیچ انقلابی در دنیا وجود نداشته که اولاً با ماهیت و شعار دینی اتفاق بیفتد در عصر جدید و مدرن و ثانیاً با کمترین خشونت از ناحیه انقلابیون، یعنی خشونت مدام از ناحیه ضد انقلاب بود چه زمان شاه و چه بعد از پیروزی انقلاب. ترور،‌ جنگ‌ها، تحریم همه از طرف دشمن خشونت شروع شد. همه جا انقلاب امام(ره) دفاع کرد. این را بدانید هیچ خشونتی از طرف این انقلاب شروع نشده است سال 60، سال 67، مسئله جنگ، مسئله تروریزم همه این‌ها تحمیل شده است و امام(ره) و جبهه انقلاب مورد حمله قرار گرفته است بعد از مدت‌ها که از طرف دشمن ضربه خورده، چندتا ضربه زده است. مثلاً در تروریزم 17 هزار ترور در کشور ما صورت گرفته است از رئیس جمهور و نخست‌وزیر و رئیس قضایی و بهشتی تا وزرا و وکلاء تا بیایید توی خیابان سبزی‌فروش چون عکس امام توی مغازه‌اش بود نارنجک توی مغازه‌اش می‌انداخته است همین مجاهدین خلق و گروه‌های کمونیستی، گروه‌های تجزیه‌طلب که آن موقع می‌خواستند آذربایجان و خوزستان و بلوچستان را از کشور جدا کنند و این قبیل مسائل. پرونده‌ها و اسناد همه‌شان از توی لانه جاسوسی بیرون آمد که آمریکا و سرویس‌های جاسوسی غرب، انگلیسی‌ها، اسرائیلی‌ها، عوامل رژیم شاه که فرار کرده بودند،‌ رژیم‌های عربی فاسد فاسد منطقه، صدام و دیگران، اسرائیلی‌ها همه پشت این توطئه‌ها به هم رسیدند توی اتاق‌های مشترک فرمان. تنها انقلابی که مدام میلیون میلیون مردم توی خیابان ریختند و با شعار الالله اکبر از مسجدها راه افتادند و شعار حکومت اسلامی دادند و رژیم را پایین کشیدند این تنها انقلاب در تاریخ معاصر است که این‌طور اتفاق افتاده است. نه فرانسه،‌ نه روسیه، نه هیچ جای دیگر این‌طور نبود. جنبش‌های کمونیستی هم مثل کوبا که پیروز می‌شدند آن‌ها هم گروه‌های چریکی، جنگ پارتیزانی می‌کردند و با سلاح حکومت‌های فاسد را پایین کشیدند و بعد هم شیوه حکومت‌هایی که بود.

بنابراین انقلاب اسلامی دوتا کار کرد که در هیچ انقلابی در تاریخ معاصر در شرق و غرب عالم نه اتفاق افتاده بود نه کسی باور می‌کرد اتفاق بیفتد و نه کسی منتظر آن بود و نه کسی دلش می‌خواست انتخاب بیفتد. قدرت‌های غرب و شرق که در جنگ سرد با هم بودند هر دو توافق کردند روی این که این انقلاب نباید بوجود بیاید و پیروز شود و اگر پیروز شود باید هرچه زودتر در جنگ و تحریم اقتصادی مهار بشود و از بین برود و نرفت. و امروز منطقه را گرفته، سرنوشت و مسیر جهان را تغییر داده است. خب این انقلاب، قرار نبود با این تحلیل‌های مادی شروع شود و قرار بود اگر شروع شد بارها از پا باید درمی‌آمد امروز دارد قوی‌تر از قبل پیش می‌رود اگر ما یکسری از اشکالاتی که در حکومت، در نهادهای اجتماعی،‌ در سبک زندگی خود ملت، اصلاح بشود خودمان را بتوانیم به موقع بازسازی کنیم مطمئن باشید هر اتفاقی این‌جا بیفتد نخستین الگوهای تمدن‌سازی اسلامی و دینی در عصر جدید در جهان خواهد بود و ملت‌های دیگر بگویند یا نگویند از ما الگوبرداری خواهند کرد.

آن دوتا اتفاق بزرگ این بود که انقلاب مگر می‌تواند دینی باشد؟ و دوم این بود که آیا امکان دارد یک انقلاب مردمی که ملت میلیون میلیون توی خیابان بیایند؟ البته اوایل این‌طور نبود سال 56 که شروع شد یک اقلیتی در صحنه بودند اکثر ملت طبیعتاً نبودند. این اقلیت آمدند هی شهید دادند مدام فداکاری کردند و ایستادند و بقیه هم کم‌کم جرأت پیدا کردند و الا تظاهرات‌های انقلاب در 56 با تظاهرات‌های چند صد نفره و چند ده نفره شروع شد توی همین کوچه و خیابان‌های مشهد من یادم هست اولین تظاهرات‌ها جمعیت‌های چند ده نفره بودند که به اصطلاح پارتیزانی شعار می‌دادند یک عملیاتی می‌کردند یک حمله به مشروب‌فروشی به خانه فلان مستشار آمریکایی یا ساواکی و بعد سریع پخش می‌شدند می‌رفتند به تدریج این‌ها ادامه پیدا کردند مدام شهید دادند تا کم‌کم بعد از چند ماه در سال 57 بخصوص تابستان و پاییز 57 و بالاخص محرم 57 راهپیمایی‌های عظیم میلیونی اتفاق افتاد که همه فهمیدند ورق برگشت و کل ملت به صحنه آمده بود این هم غیر عادی بود چون هیچ انقلابی از انقلاب‌های معاصر در شرق و غرب، نه میلیونی این‌قدر به خیابان‌ها می‌آمدند و نه شعار آن، شعار دینی بوده است. یک مقدار راجع به این قضیه صحبت کنم.

آن زمان قبل از انقلاب ما و حتی اوایل انقلاب، انقلابی بودن در دنیا، تقریباً مساوی با چپ بودن، بود! یعنی پرچم مبارزات و جنبش‌های اجتماعی تقریباً در دنیا دست چپ‌ها بود سوسیالیست‌ها و کمونیست‌ها. قدرت‌های حاکم که این‌ها علیه آن‌ها درگیر می‌شدند رژیم‌های وابسته به غرب بودند به جهان سرمایه‌داری حکومت‌های لیبرال دموکرات، با شعارهای لیبرال دموکرات و عملکرد فاشیستی یعنی آمریکایی‌ها انگلیسی‌ها، فرانسوی‌ها که تمام جهان اسلام را بین صد تا 200 سال است این‌ها را قطعه قطعه در اختیار خودشان گرفتند و بین خودشان تقسیم کردند و تا همین الآن غارت کردند بعد هم که آمریکایی‌ها رئیس همه‌شان شده است. تا مدت‌ها وقتی همه می‌گفتند جنبش مبارزاتی، چه چریکی و چه جنبش مردمی، به ذهن مسئله چپ و سوسیالیزم و مارکسیزم تبادر می‌کرد و معنی‌اش این بود که مذهبی‌ها که فناتیک هستند، فناتیک یعنی قائل به یک نوع جبرگرایی هستند و از آن‌ها که نمی‌شود انتظار مبارزه داشت، و اراده را از انسان طبیعتاً سلب می‌کنند و مدام صحبت از خدا و جبر خدایی و قضا و قدر است و همه این‌ها را غلط معنی می‌کردند چون این‌ها غلط شناخته شده بودند این‌طور در دنیا جا افتاده بود که مذهب، دین، روحانی دینی و مردم مذهبی، اساساً اهل انقلاب نیستند و نباید باشند چون که مذهب دارد می‌گوید هر اتفاقی دارد می‌افتد بالاخره خدا که دارد می‌بیند هر کسی هم که کار بدی بکند به جهنم می‌رود بنابراین ما هم که باید راضی به قضای الهی باشیم پس بنابراین انقلاب یعنی چه؟ باید وضعیت موجود را به عنوان خواست خدا پذیرفت. این آن مذهبی بود که البته هم مسیحیت و کلیسا معرفی کرده بود و هم بودیزم و هندوئیزم اساساً یک چنین مذهبی هستند. سیاسی و تمدن‌ساز نیستند تمکین‌کننده‌اند و هم مسیحیت این‌طور بوده، مسیحیت کاتولیک به یک شکل، و فرقه‌های مذهبی مسیحی به یک شکل دیگر، هم اسلامی که از طرف حکومت‌های فاسد ترویج می‌شد و آخوندهای درباری ترویج می‌شد یک چنین اسلامی بود. اولاً در بخش اعظم جهان اسلام تفکر اشعری حاکم بود و تفکر اشعری یک نوع جبرگرایی طبیعتاً در آن هست که خیلی با روح عدالت‌طلبی و مبارزه و انقلاب و عقلانیت و محاسبه اصلاً جور نیست این تفکر حاکم غالب بر جهان اسلام بوده است. بین شیعه هم یک تفکر انحرافی به اسم شیعه مطرح شد که امام(ره) از آن به اسلام آمریکایی و شیعه انگلیسی تعبیر می‌کرد که تشیع، فقط زیارت است و عزاداری و دیگر کاری به کار دیگر و چیز دیگری ندارد و ما همه احکام اجتماعی و عدالت محور اسلام تعطیل است تا آقا بیایند و تا آن موقع ما هیچ وظیفه‌ای نداریم فقط زیارت برویم و برگردیم حالا دست آمریکا و اسرائیل و صدام یا هرکس دیگر باشد ما زیارت‌مان را برویم بکنیم یک سینه‌ای بزنیم این وظیفه مذهبی ما انجام شده است این همان تفکری بود که صدر اسلام در زمان معاویه، جبری‌گری ترویج می‌شد که می‌گفت مگر قبول ندارید که خدا بر همه چیز مسلط است هر اتفاقی می‌افتد قسمت شماست من هم قسمت شما هستم از من ناراضی باشید یعنی از خدا ناراضی هستید! این تفکر جبرگرایی بود که معاویه در جهان اسلام رایج کرد درست خلاف تفکر اهل بیت(ع). در کربلا وقتی یزید اسرا و حضرت زینب(س) را آورد و رو کرد به حضرت زینب(س) و اسرا گفت که دیدی خدا چه کارتان کرد؟ جلوی بقیه گفت که بگوید کار ما توجیه مذهبی دارد؟ به حضرت زینب(س) گفت دیدی خدا چه کارتان کرد؟ حضرت زینب(س) فرمود خدا نکرد تو کردی. چقدر زیباست این جواب بعد یزید گفت اوضاع چطور بود خوش گذشت؟ حضرت زینب(س) فرمود جز زیبایی و شکوه هیچ چیز ندیدم از طرف ما همه چیز زیبا بود از طرف شما همه چیز زشت و پلید بود. از طرف شما همه چیز جنایت بود از طرف ما همه‌اش شکوه و زیبایی بود «ما رأیت و الا جمیلا» بله خوب و عالی بود ما مأموریت‌مان را تمیز انجام دادیم. هم شهدایمان تمیز رفتند هم اسرایمان تمیز امتحان دادند اما این جنایات را خدا نکرد تو کردی. بعد حضرت زینب(س) به او فرمودند که فکر نکن من تو را لایق هم‌صحبتی با خودم می‌دانم من تو را آدم نمی‌دانم که با تو حرفی بزنم، شرایط و موقعیت طوری ایجاب کرد که مجبورم الآن با تو حرف بزنم. حالا با یزدی که آن موقع قدرت اول جهان است. جلوی فرماندهان خودش تحقیرش می‌کند می‌گوید این که خدا شما را قسمت ما کرده این حرف مزخرف است، قضا و قدر الهی معنی‌اش این نیست جزئی از آن قضا و قدر این است، همان خدایی که فرمود برگی از درخت نمی‌افتد الا خدا می‌داند و خدا می‌خواهد همان خدا فرمود که «وَمَا لَکُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ...» (نساء/ 75)؛ ای مسلمانان ای مؤمنین چه مرگ‌تان است که در راه خدا و در راه دفاع از مستضعفین جهان سلاح برنمی‌دارید و مبارزه نمی‌کنید. همان خدایی که از قضا و قدر حرف می‌زند همان خدا گفت که «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ...» (حدید/ 25)؛ ما انبیاء را فرستادیم که مردم عدالت اجتماعی را برپا کنند. یکی از فلسفه‌های اصلی دین، قسط و عدالت اجتماعی است. یکی‌اش «یُزَکّیهم» تربیت روحی، تزکیه و تهذیب نفس است. یکی‌اش «یُعَلِّمُهُم الکتابَ و الحکمه» تعلیم کتاب و تعلیم حکمت است. این‌ها فلسفه دین است. در قرآن این فلسفه دین است نه آن فلسفه دینی که بی‌دین‌ها به اسم فلسفه دین می‌نویسند و در دانشگاه‌ها هم درس می‌دهند اصلاً اصل خدا و دین را قبول ندارند ولی برای دین فلسفه می‌نویسند! بعد یک سؤالی پیش آمد که خب حالا امام خمینی آمد دوباره اسلام و تشیّع را آن‌طوری که بود مطرح کرد که اتفاقاً مسئله برعکس شد. حالا این‌ها را که عرض می‌کنم متفکّرین مسلمان انقلابی ما قبل از انقلاب هم همین‌ها را بیان کردند که حالا من بخشی از این‌ها را خدمت شما عرض می‌کنم که یک مرتبه صورت مسئله عوض شد که شما تا حالا می‌گفتید که مذهب تمدن‌ساز نیست بلکه انقلاب‌ساز هم نیست اصلاً مذهب نمی‌تواند انقلابی باشد فناتیک است، قائل به جبر مقدس مذهبی است انسان، کاره‌ای نیست و انسان‌ها خس و خاشاک روی امواج تقدیر الهی هستند و اگر کسی بخواهد مبارزه کند و دنبال برابری باشد این باید ماتریالیست باشد منتهی ماتریالیست راست داریم که لیبرال سرمایه‌داری است و ظلم و سرمایه‌داری و استثمار را در جهان راه انداخته است ولی ما یک ماتریالیست چپ داریم که مارکسیزم و سوسیالیزم باشد و ما از درون این نوع ماتریالیزم مبارزه و انقلاب را بیرون می‌آوریم این فکر حاکم بود! امام(ره) و انقلاب اسلامی آمد کل این ترازو را بهم ریخت. اولاً تعریف غربی و لیبرالی از دین را که دین یک سرگرمی شخصی است و یک سلیقه و یک مسئله خصوصی است و فقط مربوط به درون خودت است و مهم هم نیست که چه دینی، دین قابل داوری عقلی نیست همه ادیان و مذاهب و لامذهبی‌ها همه با هم مساوی‌اند هیچ کدام برتر نیستند، برتری ندارند نمی‌شود داوری کرد و این‌ها اصلاً معرفت نیستند، معرفت‌بخش نیستند علمیت ندارند سلیقه است هر کسی هر مذهبی هر دینی، لامذهبی، لادینی،‌ همه محترم هستند به این معنا که همه مساوی است و همه ارزش است، همه محترم است یعنی به شرط این که دخالت در تمدن‌سازی نکند محترم است یعنی چیست؟ یعنی مزخرف است، ادیان، مذاهب بروید توی حیاط با همدیگر بازی کنید! این‌جا جای علم است یعنی چه؟ یعنی این‌جا جنگ قدرت است، جنگ ثروت است، و سیاست سکولار، اقتصاد سکولار یعنی سیاست و اقتصاد منهای اخلاق و عدالت،‌ منهای توحید و منهای انسان‌شناسی الهی. اینجا جای بخور بخور است مذهب و لامذهبی و همه مذاهب مساوی است اصلاً معنی پلورالیزم همین بود یعنی هیچ کدام ارزش معرفتی و حجیّت ندارند نه در معرفت به لحاظ نظری، دین معرفت‌بخش است و حجّت معرفتی است نه درعمل، دین منشأ مشروعیت است و ما بایدها و نبایدها اجتماعی و تمدن‌ساز را از دین نمی‌گیریم اصلاً دین کاری به این مسائل ندارد. این حرفی بود که جناح راست ماتریالیست،‌ جهان لیبرال سرمایه‌داری می‌گفت هنوز هم می‌گوید. جناح چپ آمده بود گفت که ما ماتریالیست را مبنای مبارزه قرار می‌دهیم بله ما ماتریالیست هستیم این جهان نه خدا دارد نه مبنا دارد نه معاد دارد انبیاء چیست، دین چیست! فرهنگ چیست! اخلاق چیست! ولی جدا از همه این‌ها ما مقوله‌ای برای مبارزه با برابری را تئوریزه می‌کنیم بر مبنای ماتریالیستی. امام(ره) آمد دوباره کتاب و سنّت را درست مطرح کرد و فقط هم حرف نزد به آن عمل کرد پای آن ایستاد و گفت من از آن آخوندهایی نیستم که موعظه کنم به چاک بزنم بگویم می‌خواهم تقیه کنم نه من می‌گویم و می‌ایستم و سینه من آماده سرنیزه‌های شماست. یک مرتبه ورق در دنیا برگشت این سؤال مطرح شد که بله ایدئولوژی از جهان‌بینی برمی‌خیزد کدام ایدئولوژی از کدام جهان‌بینی؟ کدام باید و نباید از کدام هست و نیست برمی‌خیزد؟ اتفاقاً بیایید منطقی برخورد کنیم چطور می‌تواند ماتریالیست و مارکسیست، مارکسی که قائل به جبر تاریخ است جبر مادی تاریخ است از پراگسیس و از عمل انقلابی حرف بزند؟ وقتی که می‌گویید بطور جبری مراحل تاریخی دارد طی می‌شود کمون اولیه است، بعد برده‌داری است بعد فئودالیزم زمین‌داری و ملاکیّت و ملوکیت است بعد سرمایه‌داری بورژوازی است بعد سوسیالیزم است و بعد کمونیزم آخرالزمان و این‌ها بطور قهری اتفاق می‌افتد مقاومت در برابر این تکامل جبری تاریخ، مقاومت مذبوحانه است. خب راست‌ها که تکلیف‌شان معلوم است. جهان لیبرال شعار آزادی داد و دیکتاتوری در جهان برقرار کرد. شعار حقوق بشر داد و بزرگترین جنایات را در حق ملت‌ها در آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین حتی خود اروپا بر سرشان آورد و این جنایت‌ها و کثافت‌کاری‌ها جهان لیبرال و سرمایه‌داری همچنان ادامه دارد جنگی نیست که این‌ها پشتش نباشند ملتی غارتی نشد الا این که این‌ها با همین شعارهای لیبرال و آزادیخواهی و روشنفکری کارشان را توجیه کرده است هنوز هم که کشورها را اشغال می‌کنند می‌گویند برای دموکراسی و برای حقوق بشر است، این‌ها که گند زدند ولی چپ‌ها که یک زمانی مدعی انقلابی‌گری در جهان بودند و همه جا پرچم انقلاب، دست چپ‌ها بود سوسیالیست‌ها، کمونیست‌ها، مارکسیست‌ها، امام نه فقط جهان لیبرال سرمایه‌داری و انقلاب اسلامی را کلاً آبرویش را پایین کشید و نامشروعش کرد و هم مشروعیت و هم قدرتش را در منطقه و هم در کل جهان اسلام امروز زیر سؤال برده است بلکه آن جریان ماتریالیست چپی که ادعای تمدن‌سازی مادی از نوع چپ را داشت یعنی کمونیزم را زیر سؤال برد. سؤال اول این بود که اتفاقاً شما می‌گویید مذهبی‌ها نمی‌توانند انقلاب کنند. سؤال ما این است که شما مارکسیست‌ها و ماتریالیست‌ها به چه حقی و به کدام حق منطقی شعار انقلاب برای تمدن‌سازی می‌دهید؟ تمدن سوسیالیستی، بر چه اساسی؟ مگر مبنای مارکسیزم این نیست که تاریخ در یک جبر مادی خودش مراحل تاریخی بشر دارد پیش می‌رود بعد چطور می‌آیید موعظه می‌کنید که عمل کنید ای زحمت‌کشان جهان، متحد شوید انقلاب کنید، پراگسیس انقلابی، پراتیک، این‌ها چیست؟ این که تناقض فلسفی است. چون ماتریالیزم توجیه لش بودن است. ماتریالیزم یعنی جهان بی‌معناست ماده محض است هیچ معنایی وجود ندارد خب اگر جهان بی‌معناست پس زندگی انسان چرا معنادار باشد؟ پس انسان چرا مسئول است؟ اگر جهان بی‌معنا را به عنوان پایه جهانی‌بینی‌تان پذیرفتید در حوزه ایدئولوژی دیگر نمی‌توانید بگویید انسان مسئول است و باید چه کند؟ نباید چه کند؟ پس دیگر جهان بی‌معنا این مبنای تئوریک می‌شود برای انسان بی‌مسئولیت در حوزه پراتیک و عمل. این‌ها پرسش‌های مهمی بود که متفکران انقلاب اسلامی مطرح کردند. چون اگر گفتی این جهان ماده محض است و تابع جبر مادی است در عمل انسانی گفتید اگر چنان است پس چنین باید؟ چه چیزی باید؟ چرا باید؟ اگر جهان بی‌معنی است باید و نباید از کجا آوردید؟ باید و نباید برای کسانی است که می‌گویند جهان مبدأ و غایت دارد و معنی‌دار است این عالم خدا دارد،‌ هدف دارد، فلسفه دارد، انسان خلق شده است انسان یک مرتبه بیرون نپریده، انسان خلق شده است، خلقت یک پروژه الهی است هدف دارد، برنامه دارد،‌ حکمت دارد، کسی که این‌ها را گفت آن وقت می‌تواند بگوید انسان مسئول است، باید و نبایدهای حقوقی، باید و نبایدهای اخلاقی، واجب، حرام، تکلیف، حقوق، مسئولیت، این‌ها همه معنا دارد شما چطور هم می‌گویید جهان بی‌معنا و مادی محض است بعد از جهان بینی مادی ایدئولوژی مادی می‌خواهید بیرون بیاورید به چه معنا و چه دلیلی؟ چون اساساً وقتی گفتی عالم مادی محض است در حوزه انسانی هم باید بگویید زندگی یعنی غریزه، یعنی لذت، یعنی تجربه، یعنی اپوگوریزم فقط. این‌ها مقدم بر آرمان و ایده هستند ما فقط حق و اضافه حقوق داریم ما تکلیف نداریم، باید و نباید نداریم. مگر حیوانات واجب و حرام دارند؟ حیوانات شریعت دارند؟ تقوا معنا دارد؟ نه. وقتی که گفتید انسان حیوانی است کمی پیچیده‌تر، آن وقت باید و نباید یعنی چه؟ فداکاری کنید، خودتان را برای دیگران به کشتن بدهید، چرا؟ برای چه؟ مگر دیوانه‌ایم؟ وقتی عالم چیزی جز همین ماده نیست دیوانه‌ام که بروم زحمت بکشم بقیه بخورند؟ چرا من نروم حقوق و سهم بقیه را بخورم؟ منطقی‌ترین کار این است که بروی تجاوز کنی و ظلم کنی اگر زورت می‌رسد و جرأت آن را داری وگرنه حداقل سرت توی لاک خودت و زندگی‌ات را بکن. پس در واقع، ماتریالیزم زیربنای رفع تکلیف و نفی انقلاب و مبارزه است و بوده، و این مخصوص مادیون نیست حتی در جهان اسلام هم، در بین متدینین هم هر وقت کسانی می‌خواهند کثافت‌کاری کنند اول جهان‌بینی خودش را یک کمی دستکاری می‌کند، مثلاً قرآن این را می‌فرماید که «...لِیَفْجُرَ أَمامَهُ ..» (قیامت/ 5)؛ انسان تکذیب می‌کند می‌فهمد یک چیزهایی هست بعد می‌گوید نخیر آقا از کجا معلوم؟ یک مرتبه روشنفکر می‌شود و یک مرتبه فیلسوف می‌شود! یک وقت یک کسانی هستند که زحمت می‌کشند فیلسوف می‌شوند آن‌ها هیچ وقت از سؤال فرار نمی‌کنند بلکه می‌روند برای سؤال جواب منطقی پیدا می‌کنند ولی اکثر مردم وقتی که می‌خواهند تنبلی کنند فیلسوف می‌شوند. مثلاً می‌گویند آقا بلند شو کار کن زحمت بکش، می‌گوید ای خدا فلسفه زندگی چیست؟ معمولاً شب‌های زندگی همه فیلسوف می‌شوند می‌بیند درس نخوانده، فردا امتحان دارد یک مرتبه در فلسفه خلقت شروع می‌کند تفکر کردن که اساساً زندگی برای چه؟ اساساً این علم چه ارزشی دارد؟ اصلاً فرهنگ یعنی چی؟ بعد از امتحانات باید بروم ریشه‌های فرهنگ را مطالعه کنم! نه آقاجان تنبلی. کارهایت را نکردی، یک مرتبه فیلسوف شدی. گفت از آدم تنبل کار نخواهید که شروع می‌کند به نصحیت کردن شما. قرآن می‌فرماید انسان وقتی می‌فهمد قیامت هست، می‌فهمد حق و باطل است، می‌فهمد که دنیا شیرتوی‌شیر نیست این‌ها را می‌فهمد منتها «... لِیَفْجُرَ أَمامَهُ ..» برای این که پیش پای خودش را باز کند، خودش را توجیه کند، ظلمی فسادی می‌خواهد کاری بکند یک مرتبه می‌گوید اصلاً معلوم نیست، این عالم سر و ته ندارد، خدا و پیامبر چه بود اصلاً به چه دلیل نبوت هست؟ اصلاً قیامت یعنی چه؟ مگر ممکن است قیامت؟ قرآن می‌فرماید برو با خودت بازی کن، با ما شوخی نکن با خودت شوخی کن. این کارها را می‌کنی «... لِیَفْجُرَ أَمامَهُ ..»، أمام، یعنی پیش پا، جلو، یَفْجُرَ یعنی می‌خواهد باز کند، می‌خواهد موانع را از سر پایش بردارد کثافت‌کاری‌اش را بکند و یک مرتبه شروع کند ادای نظر درمی‌آورد یعنی ما مشکل نظری داریم، نه همه چیز را می‌دانید. اصلاً وقتی که سر سیدالشهداء(ع) را پیش یزید آوردند به اصطلاح خلیفه مسلمین چه گفت؟ نشان داد که جهان‌بینی او چیست؟ گفت اصل نبوّت دروغ بود با سر سیدالشهداء(ع) بازی می‌کرد چوب توی سر و صورت سیدالشهداء می‌زد گفت «لعب الهاشم بالملک فلا خبر جاء جاء و لا وحی نزل الفتال» مسئله بنی‌هاشم مسئله قدرت بود یعنی پیامبر و اولاد او. همه‌اش دعوای قدرت بود این‌ها به اسم دین و خدا آمدند قدرت را گرفتند و ما هم از آن‌ها پس گرفتیم! خب این را باید بگویید که همه چیز لعب است، همه چیز بازی و شوخی بوده تا بعد بتوانی سر سیدالشهداء(ع) را بِبُری و جلوی پایت بگذاری! در واقع روشنفکر مادی عملاً استدلال و تئوری‌اش همین تئوری است که خدا و معاد را نفی می‌کند تا بی‌مبالاتی در اخلاق را و بی‌باکی در عمل را و هتک همه حرمت‌ها را و عبور از همه مقدسات و زیر پا گذاشتن همه اصول را در زندگی توجیه کند و باید بگوید خدایی و آخرتی نیست تا بتواند بگوید ما در برابر هیچ نیرویی در این عالم، ما مقیّد و محدود و مسئول نیستیم مسئولیت در برابر خلق که معنی ندارد بازی‌شان می‌دهی سوارشان می‌شوی غارت‌شان بکن، زورت برسد خلقی وجود ندارد این تفکر لیبرال عملاً خلق نیست فرد است و لذت است و منافع فرد است. خلق چیست! جامعه چیست! اصلاً شعار لیبرال‌ها این بود که جرأت تردید در همه اصول را داشته باش، اسم آن را جرأت می‌گذاشتند اگر کسی می‌گفت بله، جهان‌بینی الهی حرف مفت است ظلم و گناه و همه مفاسد را توجیه کرده که من واجب و حرامی ندارم. آن حرفی که «داستایوفسکی» در رمان مشهور خود می‌زند که اگر خدا نباشد همه کار مجاز است. اگر توانستی خدا را حذف کنی و کنار بگذاری دیگر از هیچ چیز نترس، هیچ ممنوع و خط قرمزی وجود ندارد هر کاری دلت می‌خواهد بکن ولی اگر خدا را پذیرفتی مسئولیت را می‌پذیری و نمی‌توانی مسئولیت را نپذیری. خب این حرف لیبرال سرمایه‌داری گفت خدا به عنوان یک شوخی هست، اما به عنوان شارع و شریعت‌گذار که در مقوله تمدن‌سازی و زندگی و عدالت و اقتصاد و سیاست و حکومت دخالت کند آن خدا را قبول نداریم اما خدای شخصی و خصوصی، چرا آن خدا باشد! و اما چپ‌ها چه گفتند؟ چپ‌ها گفتند بدون خدا ما می‌خواهیم مسئله باید و نباید و مسئولیت اجتماعی را تئوریزه و معنا کنیم بگوییم خدا و آخرت نیست، دین، بیخود است، اما انقلابی‌گری را ما توجیه کنیم ما مثل لیبرال‌ها و جناح سرمایه‌داری نیستیم. خب انقلاب اسلامی هم در برابر این‌ها هم این سؤال را مطرح کرد که شما ادعا دارید ماتریالیزم را مبنای انقلاب و عدالت و مبارزه می‌کنید حالا یک سؤالی هم شما جواب بدهید و آن این است که اصالت ماده چطور با فداکاری می‌سازد؟ یعنی چطور می‌شود در جهان‌بینی مادی بود و در عمل مبارز فداکار شهادت‌طلب انقلابی برای خدمت به دیگران؟ چگونه این را تئوریزه‌اش می‌کنید؟ مگر شما نمی‌گویید که فقط ماده واقعیت دارد کل مفاهیم معنوی همه این‌ها خیال است. حالا سؤال این است که شما به عنوان یک مبارزه و مادی می‌خواهید فدای ماده بشوید یا فدای معنا؟ اگر فدای معنا که شما می‌گویید معنا دروغ است توهم است خیالات است، احمق هستید می‌خواهید فدای خیالات بشوید و واقعیات را فدای تخیّل بکنید؟ اگر بگویید نه، ما برای مادیات فداکاری می‌کنیم آن وقت یک سؤال منطقی دیگری را باید جواب بدهید با چه توجیه مادی شما برای ماده فداکاری می‌کنید؟ من می‌خواهم کشته بشوم بخاطر زندگی خودم. اگر می‌گویید می‌خواهید بخاطر زندگی خودت کشته شوی که خیلی نادانی، اصلاً معنی‌اش یعنی چه؟ من کشته شوم تا این‌جا در عالم ماده زندگی کنم؟ اگر بگویی من کشته شوم تا دیگران خوب زندگی کنند این دیگر استدلال مادی نیست این یک استدلال معنوی است این یعنی اخلاق، یعنی حقوق، تو که قرار شد فقط در حوزه مادیات حرف بزنی چطور می‌توانی ماتریالیست باشی و در عین حال شهادت‌طلب باشی؟ مگر کلاه خودت را برداری و خودت را فریب بدهی یا وسط‌هایش لجبازی کنی و بحث ارزش‌ها برایت مطرح نباشد. این سؤال را شما نمی‌توانید جواب بدهید که یک مادی غیر مادی را می‌گوید ایده است نه ماده، و ذهنیت است نه عینیت، چطور فدای خیال و ایده می‌شوید؟ اگر بخاطر سود و دنیا و ماده است که این خیلی حماقت است یعنی تو هزینه بیشتری می‌دهی و چیز کمتری گیرت می‌آید اگر فقط ماده است، یعنی چه من بخاطر نان کشته می‌شوم. اگر کسی بگوید من به خاطر زمین و نان و آب کشته می‌شوم جان مهم‌تر است یا یک کمی نان اضافی؟ کدامش مهم‌تر است؟ تو اصلاً نان اضافه را برای جان می‌خواهی آن وقت چطور جانت را برای نان اضافه می‌دهی؟ منطقی نیستی.

انقلاب تاریخ با تفکر دینی با رهبر دینی ظهور کرد بعد هم ادعای تمدن‌سازی کرد و کمونیزم رفت، این آمده جای کمونیزم را خیلی وسیع‌تر گرفته است و انقلاب ما قطب دوم قدرت جهانی شده است و جهان دوباره دوقطبی شده است. یک وقت چپ و راست بود حالا اسلام و استکبار است که البته آن‌ها دارند جنگ را تبدیل به اسلام با اسلام می‌کنند. بنابراین اگر صحبت از واقعیت تعالی می‌کنید، از طهارت، از خلوص، از تقرب به فلان ارزش معنوی و اخلاقی، این‌ها یعنی چه؟ این‌ها یعنی یک وجود حقیقی غیر مادی وجود دارد که انعکاس آن در این عالم بر ما تابیده است. و آن مادی نیست همه ارزش‌های معنوی بلکه از نظر ما همه ماده هم، ماده و معنا جدا از هم نیستند و هر دو خلقت الهی‌اند. هر دو معنای الهی دارند عالم ماده هم معنای الهی دارد سکولاریزم تفکیک ماده از معناست. هم معنا حقیقت دارد و حقیقت معنای معنا از معنای ماده اصیل‌تر است ماده تجلّی و معلول معناست هم ماده معنوی است معنا دارد این جهان‌بینی الهی است خب در جهان‌بینی اسلامی و الهی ما دیگر دچار تناقض نخواهیم بود خداوند جهان و اسلام را تعریف می‌کند ما می‌پذیریم یا نمی‌پذیریم اگر نپذیرفتیم به عواقب آن ملتزم خواهیم شد عملاً و نظراً. اگر پذیرفتیم باز همین‌طور. بنابراین با تفکر قرآنی و اسلامی و اهل بیتی می‌شود انقلاب کرد و می‌شود تمدن ساخت و باید این کار را کرد البته علمی، تجربی، عاقلانه، واقع‌بین. آرمان‌طلب واقع‌بین. نه آرمان گریز واقع‌گرا. آخه واقع‌گرا می‌گوید واقعیت هرچه هست همان باشد آرمان‌ها را ولش کن! این می‌شود واقع‌گرا. اما واقع‌بین یعنی همه واقعیت را خوب می‌بیند قوانین واقعی را رعایت می‌کند اما تن به واقعیت‌ها نمی‌دهد آرمان‌خواه است اگرچه واقع‌بین است. واقع‌گرا با واقع‌بین فرق می‌کند. واقع‌گرا آرمان‌گریز است، آرمان ستیز است می‌گوید تن بدهیم به خدایان و کداخدایان و ناخدایان عالم. واقعیت همین است این زورش بیشتر است تسلیم شویم. خداپرستان می‌گویند ما تسلیم ناخدایان نمی‌شویم تسلیم خدا هستیم و خدا از ما خواسته است که در این مسیر مبارزه کنیم و ما مبارزه خواهیم کرد و ما مأمور به تکلیف هستیم نه نتیجه، یعنی اگر شکست هم بخوریم باز به وظیفه‌مان عمل کردیم شهادت و پیروزی، قرآن می‌فرماید «... إِحدَى الحُسنَیَینِ...» (توبه/ 52)؛ هر دو به یک اندازه پیروزی است یعنی کشته هم بشوید پیروزید. چون این منطق معنوی است با منطق الهی می‌تواند بگوید کشته شدن و پیروزی هر دو پیروزی است بامنطق مادی و ماتریالیستی که نمی‌توانید بگویید چه کشته شویم چه پیروز شویم «إحدی الحسنین»! این که منطق مادی نیست. منطق مادی می‌گوید فقط باید پیروز شوید پیروز مادی اگر شد اگر نشد نه، شکست خورده بدبخت هستید. خب این‌ها تناقض‌های نظری و عملی بود که در این عالم پیدا شد.

کمونیست‌ها، چپ‌ها، ماتریالیست‌های راست که بر جهان ظلم کردند و می‌کنند دنیا را دارند غارت می‌کنند تمام جنگ‌ها زیر سر این‌هاست، آمریکا، انگلیس، فرانسه، اسرائیل، می‌دانید در همین 90 سال، از جنگ جهانی اول به این طرف، در همین 90 سال نزدیک 150 تا جنگ در دنیا جهان سرمایه‌داری راه انداخته است در رأس آن هم آمریکا. یا جلوی خط مقدم بودند خودشان آمدند جنگیدند اشغال کردند مثل عراق، افغانستان، ویتنام، یا پشت صحنه بودند. 150تا جنگ! همین‌هایی که مدام می‌گویند نفی خشونت، دموکراسی و حقوق بشر، تمام خشونت‌های عالم، جنگ‌ها، شکنجه‌ها، کودتاها، همه این‌ها زیر سر این‌هاست. رژیم شاه را این‌ها نگه می‌داشتند، رژیم عربستان، دیکتاتورترین، سلطنتی‌ترین، ضد دموکراتیک‌ترین رژیم‌ها را همین جناح لیبرال سرمایه‌داری غرب آورده است و هنوز هم در همان خط است. چپ‌ها چی؟ چپ‌ها که امام(ره) به گورباچف نامه نوشت و گفت آقاجان شما دارید سقوط می‌کنید ولی یادتان باشد – آن موقع هنوز سقوط نکرده بودند و کمونیست‌ها هنوز در دنیا قوی بودند –  آن موقع امام(ره) گفت صدای شکستن استخوان کمونیست‌ها را دارم می‌شنوم و از این به بعد جای کمونیزم در موزه‌ها خواهد بود اما هنوز تا دیر نشده به شما بگویم مشکلات شما فقط اقتصادی نیست مشکل شما الحاد است شما خدا را حذف کردید و بعد نکته دوم؛ یادتان باشد که یک موقع شکست خودتان را به معنای پیروزی جهان سرمایه‌داری غرب تلقی نکنید به دامان آنها پناه نبرید وضع آن‌ها از شما خراب‌تر است متفکران‌تان را بفرستید این‌جا ایران ما با شما صحبت کنیم مبنایتان را باید تغییر بدهید بعدها گورباچف گفت ما آن موقع تعجب کردیم که چطور کسی جرأت می‌کند با ما این‌طوری در دنیا صحبت کند؟ ما فکر کردیم بعد از جنگ به ما نامه نوشته که بیایید در سازندگی بعد از جنگ به ما کمک کنید! ولی دیدیم به ما نامه نوشته که بیایید مسلمان بشوید! برگشته به دوران پیامبران و این هم مثل پیامبران صحبت می‌کند. بعد گورباچف می‌گوید سال‌ها گذشت بعد دیدم که آیت‌الله خمینی درست می‌گفت ما اشتباه کردیم ما به سمت غرب رفتیم و کل شوروی از هم پاشید و حتی امروز خودِ روسیه را هم می‌خواهند بیایند بگیرند. تجزیه کنند. امام(ره) در همان نامه‌اش هم در واقع همین حرف‌ها را به جریان چپ زد. گفت آمریکا که آدم نمی‌شود با این‌ها باید مبارزه کرد و اما شما که ادعا داشتید برابری‌خواهی و ضد امپریالیستی، و بعد خودتان آمدید مثل آمریکایی‌ها جنایت کردید به کشورهای مختلف حمله کردید و غارت کردید. همان کارهای آنها را با شعارهای چپ کردید حالا که دارید سقوط می‌کنید به این سؤالات جدی بیندیشید که این عالم چطور می‌تواند ماده محض باشد. اول مشکل ایدئولوژیک‌تان را حل کنید. کمونیست‌ها آمده بودند اخلاق را، اخلاق که در کمونیزم معنی ندارد اخلاق روبناست، زیربنا چیست؟ شکم و ابزار تولید است همه چیز طبقاتی است. آمدند اخلاق را از دین گرفتند. همان اخلاق مسیحی را سکولاریزه کردند چون ببینید عدالت، ‌مبارزه با طاغوت و آزادیخواهی،‌ مبارزه با ظلم،‌ غیرت، غیرت انقلابی، تقوا، فداکاری، حق‌طلبی، شهادت‌طلبی، ریاضت و جهاد، مبارزه با نفس، راحت‌طلب نبودند فضیلت‌خواهی، نفی زندگی مادی و فردی و خودخواهی این‌ها ارزش‌های دینی و الهی است این‌ها را با حواله به خدا و آخرت و فلسفه خلقت می‌شود گفت. چه کسی به من و شما می‌تواند بگوید که هدف شما فقط لذت نباشد. کسی که بعد بگوید فلسفه خلقت، فقط لذت بردن و غفلت نیست تو داری از این عالم عبور می‌کنی و برای ملاقات با خدا می‌روی. «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‌ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ» (انشقاق/ 6)؛ انسان، تو در یک سلوک رنج‌آلود به سوی خدا هستی پس آن‌گاه خداوند را ملاقات خواهی کرد. بله این مکتب دارد جهان را این‌گونه ترسیم می‌کند و این جهان‌بینی است می‌گوید این هست و آن نیست. از این هست و نیست آن باید و نباید بیرون می‌آید و منطقی است. بگوید که داری برای ملاقات با خدا می‌روی. خودت را برای آن ملاقات آماده کن. در این دنیا فلسفه زندگی شما این است که خودتان را برای ملاقات با خدا آماده کنیم. این مکتب،‌که می‌گوید این‌طوری است او می‌تواند بگوید که پس این‌طوری زندگی کن و سبک زندگی تو این‌طوری باشد. فقط منافع و سود و لذت نباشد، یک چیزهایی گذشت کن، انفاق کن، ایثار کن، روزه بگیر، غذا و آب داری، گرسنه و تشنه هم هستی ولی نخور. خودت را کنترل کن. روزی چند بار در برابر مبدأ و غایت خلقت، صورتت را روی خاک بگذار، تسلیم او باش. دروغ نگو، راست بگو. خیانت نکن،‌وفا داشته باش، چه نکن و چه کار کن. او می‌تواند اما شما به چه حق منطقی‌ای می‌توانید این را بگویید؟ هیچی! برداشتید یک کلاهبرداری کردید و اخلاق را از دین و از مسیحیت گرفتید سکولارش کردید معنی‌اش این شد که یک شکافی درون شما اتفاق افتاد، این شکاف را انقلاب اسلامی فقط می‌تواند پر کند که هم انقلاب باشد و هم اسلامی. دنیا دو جور بود می‌گفتند یا دینی باشید، بدون انقلاب، انقلاب ربطی به دین ندارد یا اگر انقلابی هستید دیگر اسلامی و دینی نباید باشید انقلابی باید ماتریالیست چپ باشد انقلاب اسلامی آمد این شکاف در مبنای تمدن‌سازی را زیر سؤال برد. به راست‌ها این را گفت، به چپ‌ها هم گفت آقاجان شماها دچار یک شکاف درونی هستید. شما عملاً در اخلاق و عمل، ایده‌آلیست شدید مذهبی حرف می‌زنید در نظر و جهان‌بینی ماتریالیست هستید. یعنی وقتی دارید جهان و اسلام را توصیف می‌کنید مادی محض توصیف می‌کنید. بعد به باید و نباید و ایدئولوژی می‌رسد بعد یک مرتبه شروع می‌کنید مثل پیامبران و مثل مسیح توصیه‌های مذهبی می‌کنید که یک چریک باید گرسنگی بکشد باید فداکاری کند وقتی می‌خواهند او را تیرباران کنند محکم باید بگوید من فدای خلق. این‌ها به شما نیامده! با آن مبانی این‌ها جور نیست. این شکاف را چطوری می‌توانید توجیه کنید. حتی در خود مارکس این شکاف هست. اصلاً پراگسیسی که مارکس می‌گوید تضاد است. از یک طرف می‌گوید جبر تاریخی از یک طرف می‌گوید پراگسیس، یعنی عمل، فداکاری، مبارزه. و یک کسی مثل "پولیتسر" که از تئوریسین‌های چپ بود کتاب‌هایش را این بچه‌های روشنفکر در ایران می‌خواندند علامت روشنفکری سبیل‌های کت و کلفت بود، سبیل تا این‌جاها می‌گذاشتند هرکس سبیلش بلندتر بود این کمونیست‌تر بود. ولو سواد هم نداشت بیشتر ادای کمونیستی بود. بعد ژیگول‌های غربی هم که مدرن بود باز مدام در مدل آرایش سر و صورت دیده می‌شد غیر از آرایش مو، نه اثری از لیبرالیزم بود نه اثری از کمونیزم بود بلکه ادا بود. چنان که بچه مذهبی و حزب‌اللهی‌های ما هم با ریش هستند و بعد فکر می‌کنیم دیگر تمام است! ریش داریم، تسبیح دست‌مان است، چادر سرمان است. در کنار این‌ها باید یک محتوایی به لحاظ علمی، معرفتی، اخلاقی، سبک زندگی، سبک فداکاری و مجاهدات این‌ها باید باشد. خب این پولیتسر می‌گفت اگر بخواهیم واقعیت را بگوییم ما چپ‌ها در اخلاق ایده‌آلیست هستیم در فلسفه ماتریالیست هستیم. مذهب از نظر این‌ها سنت و تابو بود. امام(ره) و انقلاب اسلامی آمد گفت نخیر آقا مذهب، عقیده و عمل است، جهان‌بینی و ایدئولوژی است، مکتب نظری و مکتب عملی است. شما هم می‌گویید ما منتظریم و آخرالزمان کمونیستی برسد جهان دست نظام سرمایه‌داری نخواهد بود، پیروزی‌های مقطعی دشمن کف روی آب است. ضد تاریخ است ما هم همین را می‌گوییم. یعنی مذهبی‌ها و کمونیست‌ها تقریباً در این جهت هر دو همین را می‌گفتند، چنانچه لیبرال سرمایه‌داری هم بعداً آمد ادای این‌ها را درآورد، هگلی‌های راست مثل "فوکویامو" آمدند گفتند تمدن لیبرال سرمایه‌داری پایان تاریخ است، جبر تاریخ است، تهش ما هستیم! از ما جلوتر دیگر نظام و تمدنی نیست و نمی‌شود ساخت. یک سؤال از ماتریالیست‌های عالم این بود که شما که به لحاظ فلسفی پوچ‌گرا هستید و می‌گویید این عالم، سر و ته ندارد، یأس فلسفی را تئوریزه کردید شما که به لحاظ فلسفی مأیوس هستید چطوری به لحاظ سیاسی و اجتماعی می‌توانید مأیوس نباشید و به پایان تاریخ امیدوار باشید؟ شما منطقاً حق ندارید به پایان تاریخ امیدوار باشید. از توی یأس فلسفی یأس سیاسی و اجتماعی بیرون می‌آید. شما چپ‌ها که می‌گویید جبر تاریخ، ما هم که می‌گوییم انتظار، انتظار آخرالزمان. انتظار ما یعنی تمام این پیروزی‌های موقت جبهه‌های مادی و ظلم کف روی آب است. شماها ضد تاریخ هستید. شماها جلوی تکامل تاریخ ایستادید نه ما. تکامل تاریخ به سمت عدالت دینی و توحیدی جهانی است تاریخ دارد مسیری که ما می‌گوییم می‌رود. هرچه تاریخ جلوتر می‌رود به هدف ما نزدیک می‌شود ما حق داریم مأیوس نباشیم ما امیدواریم. انتظار یعنی امید. منتظر، کسانی که منتظر ظهور و قیام و انقلاب بزرگ عدالتخواه جهانی آخرالزمان هستند یعنی می‌گویند در تاریخ و جهان و سراسر جهان هر اتفاقی می‌افتد نهایتاً به نفع ماست یعنی به نفع مستضعفین جهان است. آینده از آنِ ماست. تاریخ دارد به سمت مقصد ما حرکت می‌کند این انتظاری است که ما حق داریم منتظر و امیدوار باشیم حتی در سخت‌ترین شرایط مثل کربلا ما امیدواریم. اولاً برای این که هدف ما خدا و آخرت است شما که آخرت خدا را قبول ندارید. ما از این عالم می‌رویم اگر در مسیر حق باشیم اول عشق است. زندگی حقیقی تازه شروع می‌شود. شما خیال‌تان این‌جا پایان خط و پایان بشریت است ما می‌گوییم این مرحله اول بشریت است از این عالم که می‌رویم تازه شروع شکفتن بشریت است. پس ما اگر کشته هم بشویم که شکست نخوردیم «إحدی الحُسْنَیَیْن» است. پیروز هم که قطعاً خواهیم شد قطعاً عدالت دینی در جهان پیروز خواهد شد. بنابراین ما به لحاظ جهان‌بینی مأیوس نیستیم، امیدواریم، به لحاظ ایدئولوژی هم در عمل امیدوار هستیم. اما شماها که ماتریالیست و مادی هستید چرا حق دارید امیدوار باشیم شما اصلاً حق ندارید چون شما می‌گویید این عالم یا جبر است یا شیرتوی‌شیر است! در هر صورت حساب و کتاب و مبدأ و غایتی ندارد ما می‌گوییم شما کف روی آب هستید. «... ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ... » (رعد/ 17)؛ قرآن می فرماید آن چیزی که واقعاً و نهایتاً به نفع بشریت است آن ماندنی است. شماها چی هستید؟ «.. یَذْهَبُ جُفَاءً ...» یعنی مثل کف روی آب هستید کف دیده می‌شود اما حقیقتی ندارد. حباب است، شما می‌ترکید. قرآن می‌گوید بازی نخورید، یک وقت نترسید این‌ها جولان می‌دهند، این‌ها حباب و کف روی آب هستند. حباب وجود نیست، حباب عدمی است توی آن خالی است این‌ها می‌ترکند، ولی شما می‌مانید، حق می‌ماند چون «ینفع الناس» است به بشریت و به ناس و به همه مردم جهان نفع حقیقی خواهد رساند.  خب پس ما می‌توانیم امیدوار باشیم شما به چه حقی امیدوارید؟ شما نمی‌توانید با جبر تاریخ، خوش‌بینی و امید داشته باشید. ضمن این که جبر تاریخ مسئولیت و اراده انسان را نفی می‌کند. می‌گوید جبر تاریخ است اما قضا و قدر الهی، مسئولیت انسان را نفی می‌کند یا نه؟ نمی‌کند. قضا و قدر الهی، اراده انسان و آزادی و حق انتخاب انسان را به رسمیت می‌شناسد. روی این عالم به سمت حق است، اما تک تک شماها هم آزادید و هم باید آگاه باشید و هم باید خودتان تصمیم بگیرید و مسئول تصمیم‌هایتان هستید. این فرق ما با شماست. انتظار ما، انتظار حقیقی نه انتظار ارتجاعی تحریف شده، امید به مبارزه است با حفظ مسئولیت و حق انتخاب و آزادی انسان. آن ته تاریخی که شما می‌گویید جبر مادی است، با حذف مسئولیت و اراده انسان. می‌دانید هم لیبرال‌ها، هم مارکسیست‌ها هم تمدن چپ و هم راست، این‌ها هیچ کدام به لحاظ فلسفی معتقد به این که انسان یک موجود آگاه آزادی که می‌تواند انتخاب بکند و در برابر همه اعمال ارادی‌اش مسئول است هیچ کدام عقیده نداشتند. لیبرالیزم انسان را یک موجود تابع جبر غریزه و لذت می‌داند. لیبرال‌ها می‌گویند و می‌گفتند که عقل خادم غریزه است انبیاء گفتند نخیر، عقل می‌تواند و باید حاکم بر غرائز شود. انبیاء یک تمدن عقلانی، عقل در وسیله،‌ عقل در هدف. عقلانیت ابزاری بله، اما علاوه بر آن و قبل از آن، عقل در حوزه تفسیر عالم، و باید و نبایدها. اخلاقی و حقوقی. تمدن اسلامی به این معناست. این‌ها می‌گفتند یک رابطه دیالکتیکی جبری بین انسان و محیط، ‌بین انسان و ابزار تولید، بین انسان وغریزه، هم چپ‌ها و هم راست‌ها هر کدام به یک شکل. بین انسان و جنسیت، بین انسان و قدرت، مثل "میشل فوکو" و... همه انسان را مجبور تعریف کردند. انبیاء و دین آمد گفت نه. طبیعی است یک موجود مادی به قله‌های بالا اصلاً نمی‌تواند فکر کند. شما فرض کنید یک موش کنار دماوند ولش کنید اصلاً قله دماوند را نمی‌بیند. قله دماوند برای یک موش اصلاً معنا ندارد و نمی‌فهمد. قله دماوند را یک کوهنورد می‌فهمد. وقتی انسان را موش کردی، وقتی انسان موش شد، جهان‌بینی موشی پیدا کرد این قله‌ها را نمی‌فهمد که چیست! ما خلق شده‌ایم تا به قله دماوند برویم. او همان پای کوه دنبال یک سوراخی می‌گردد همانجا زندگی کند تا تمام بشود. کوهنورد است که وقتی پای دماوند می‌رسد به بالا نگاه می‌کند و می‌گوید من باید آن قله را فتح کنم. این است فرق بین انقلاب دینی و انقلاب مادی. صعود آن‌جا معنا دارد، این‌جا صعود معنای فلسفی ندارد. روشنفکران ما هم در ایران، امثال کشورهای ما که قبل از انقلاب و بعد از انقلاب، چه چپ‌هایشان، چه راست‌هایشان، همه این‌ها طوطی بودند و طوطی هستند! و می‌دانید که طوطی مسئول حرف‌هایی که می‌زند نیست باید دوباره او را آموزش داد و دوباره به کلاس اول فرستاد و یک چیزهای دیگر به او یاد داد. روشنفکران ما هم اغلب این‌طوری بودند.

آن طرف آمد کلانتری گفت آقا ببخشید طوطی من گم شده، پلیس کلانتری گفت به ما چه مربوطه که طوطی گم شده، گفت نه از این جهت می‌گویم که اگر یک وقتی او را گرفتید و آوردید این‌جا این هرچه که گفت حرف سیاسی یا شعار داد و فحش داد نظرات شخصی خودش است! طوطی نظرات شخصی ندارد! روشنفکران ما، چه روشنفکران چپ و مارکسیست و سوسیالیست چه روشنفکران لیبرال ما، این‌ها مسئول حرف‌هایی که زدند ونوشتند و می‌گویند نیستند. این را بدانید. این‌ها قابل ترحم هستند آن‌جا او می‌گوید اسلام فناتیک است این می‌گوید، او می‌گوید اسلام بی‌اراده است این می‌گوید. این جریان‌هایی که تحت عنوان مدرن کردن ایران و رفورم در ایران هستند، آن انقلابی‌های دو آتیشه‌شان ته حرف‌هایشان این بود که به همان قانون اساسی قبل از مشروطه برگردیم منتهی منهای سلطنت. امام(ره) از اول که آمد گفت اصل این رژیم و اصل این جهت باطل است و ما بنیان را تغییر خواهیم داد یا در تقلیدهایی که می‌کردند. من فقط یک مثال بزنم که چطوری تقلید می‌کردند. قبل از انقلاب هم متفکران انقلابی و مسلمان ما این‌ها را می‌گفتند. مثلاً یک زمانی چپ‌ها، یعنی آن موقع روشنفکران چپ مترقی بودند هرکسی مترقی بود باید حرف‌های چپی می‌زد. جنبش چپ مارکسیزم و ایدئولوژی آن، ایدئولوژی جنگ طبقاتی است، مارکسیزم یعنی جنگ طبقاتی. تحلیل تاریخ و تفسیر آن بر اساس جنگ طبقاتی است. یک مرتبه دیدند که بوق‌های تبلیغاتی چپ در دنیا شروع کردند گفتند صلح صلح، از صلح جهانی حرف زدند. یک دفعه در ایران آن‌هایی که می‌گفتند مبارزه مسلحانه چریکی چپ، مثل "کاسترو" و مثل "چگوآرا" یک مرتبه همه شدند روشنفکران چپ، مذهبی و غیر مذهبی همه یک مرتبه صلح‌طلب شدند همه صلح صلح گفتند. برای چی؟ برای این که شوروی هنوز بمب اتم نداشت، آمریکایی‌ها و غربی‌ها بمب اتم ساخته بودند و شوروی هنوز نداشت. دید اگر جنگی بشود آن‌ها فعلاً قافیه را بردند! یک مرتبه شوروی صلح‌طلب شد. تمام اروپا خانه صلح، کمونیست‌ها درست کردند. صلح صلح، جنگ بد است و... حالا تا قبلش می‌گفتند جهان، تاریخ بشر، تاریخ جنگ‌های طبقاتی است. تاریخ یعنی جنگ طبقات! اصلاً مارکسیزم ایدئولوژی جنگ است. جنگ طبقات. لیبرالیزم ایدئولوژی جنگ است. جنگ نفرات! لیبرالیزم می‌گوید زندگی یعنی جنگ فرد فرد آندیویجوآلیستی، بر سر چه؟ جنگ فردگرایانه بر سر لذت بیشتر و ارضاع غریزه! هر دو ایدئولوژی جنگ هستند جنگ‌های مادی. بعد این‌ها شروع کردند یک مرتبه صلح. اول گفتند جنگ‌های چریکی، مبارزه برای سرنگونی سرمایه‌داران و حذف دین، دین جزو زباله‌های تاریخ است، سرمایه‌داری هم همین‌طور. دولت هم همین‌طور. باید جامعه بی‌دین، بی‌دولت، ‌بی‌طبقه با سلاح بسازیم. یک مرتبه دیدند اگر جمع بشود جهان سرمایه‌داری، بمب اتم هم رسیده، این انرژی هسته‌ای و غنی‌سازی اورانیوم و بمب اتم و ماهواره‌بر به فضا و موشک‌های فضایی، همه را هم غربی‌ها و هم شرقی‌ها، هم آمریکا و شوروی از مهندس‌های و ارتش نظامی هیتلر، بعد از سقوط هیتلر گرفتند. او داشت زودتر می‌ساخت این‌ها بعد که او شکست خورد یک عده‌ای از مهندسان را شرق بردند مسکو، یک عده را هم واشنگتن بردند و شروع کردند جدا، این‌ها با بمب اتم مخالف نبودند می‌گفتند بمب اتم دیگران بد است، بمب اتم ما که خوب است. الآن هم همین است. ببینید چطور به همه یاد دادند. می‌گویند ما چند هزارتا بمب اتم دارید، آن که باید باشد آن که طبیعی است. ما چند هزار بمب اتم داریم! شماها غنی‌سازی غیر اتمی و غیر نظامی هم نباید بکنیم چون شاید ما احتمال بدهیم که شما هم بمب اتم داشته باشید. این‌ها که می‌گویند ما اصلاً بمب اتم نمی‌خواهیم حرام است و نباید داشته باشیم. خب درست است ما هم می‌گوییم همین است. حالا من یک سؤال دیگر می‌کنم چرا شما باید داشته باشید بقیه نباید داشته باشند؟ به این سؤال چه کسی جواب می‌دهد؟ برای چه شما باید چند هزارتا بمب اتم داشته باشید؟ اگر خوب است چرا بقیه نداشته باشند؟ اگر بد است چرا شماها دارید؟ این‌ها می‌گویند ما چند هزارتا داریم هیچ کس دیگر نباید هیچی داشته باشد. برای چی؟ برای این که معادله قوا در جهان تغییر نکند برای این که ما از ترس همین بمب اتم، داریم دنیا را از بعد از بمباران ژاپن داریم با ترس کنترل می‌کنیم! این ترس نباید بریزد. انقلاب اسلامی گفت شما با بمب اتم نمی‌توانید بر جهان حکومت کنید شوروی بمب اتم داشت و رفت. به اسرائیل بمب اتم دادید جرأت نمی‌کند استفاده کند. ما بدون بمب اتم شما را پایین می‌کشیم. چهارتا حکومت را در همین خودتان گفتید که ما از شما گرفتیم، ما که بمب اتم نساختیم ولی روحیه دیکتاتوری و طاغوت صفتی.

من عرضم را ختم بکنم. – نزدیک اذان شد - فقط این قضیه را عرض کنم که چطور روشنفکران داخلی ما ترجمه‌زده، روشنفکر قلابی، چه چپ‌شان، چه لیبرال‌شان، لیبرال‌ها که همیشه سرمایه‌داری و ستم را توجیه کردند مثلاً شروع کردند به نفع اسرائیل کتاب می‌نوشتند زمان شاه! حتی بعضی از چپ‌ها هم می‌نوشتند. می‌گفتند سوسیالیزم یهودی است. ولی این تیکه این طرف، جنگ جنگ می‌گفتند یک مرتبه صلح صلح شد. هر چیزی در دنیا مد می‌شود روشنفکران مبتذل وابسته را همان را زود می‌روند تکرار می‌کنند اگر مذهبی هستند یک آیه‌ای حدیثی پیدا می‌کنند مطابق با آن، آیات و روایات دیگر را کلاً نمی‌بینند و حذف می‌کنند. بعضی‌هایشان یک قرآن دست‌شان گرفتند ببینند فضای جهان با کیست؟ فضا هرچه شد زود می‌گویند آقا در ضمن یک آیه‌ای هم در این مورد هست! یک روایتی هم پیدا می‌کنند که اسلام هم همین را می‌گوید! مثلاً یک وقتی می‌گفتند جنگ! آیات جهاد را می‌آوردند! بعد یک مرتبه گفتند صلح صلح، خانه‌های صلح، یک مرتبه همین‌ها رفتند گفتند بله آقا ریشه‌ی اسلام از «سِلم» است، سلم یعنی صلح، تسلیم! خب عمو تسلیم در برابر چه کسی؟ تسلیم در برابر حق و خدا، نه تسلیم در برابر قدرت‌های فاسد جهانی. اسلام در برابر قدرت‌های طاغوتی دنیا دین جهاد و جنگ است، دین سِلم نیست! در برابر خدا دینِ سِلم است و در برابر بشریت به هر انسانی که می‌رسد اول می‌گوید سلام علیکم. شعار مسلمان و اسلام است، سلام علیکم یعنی چی؟ یعنی از ناحیه من هیچ احساس خطری نکنید من امنیت و صلح مطلق هستم. زیباترین کلام «سلام» است. «شالوم» در زبان عبری؛ «سلام» در زبان عربی که همه انبیاء این را به بشر آموزش دادند. هیج دو انسانی بهم نرسید الا این که به همدیگر بگویید سلام بر شما. صلح بر تو ما با هم دوستیم از ناحیه من هیچ نوع اهانت و تهدیدی شما را تهدید نمی‌کند. آمدند یک مرتبه گفتند بله ما هم همین‌طور! آن‌ها گفتند جنگ، این‌ها گفتند اسلام هم همین‌طور! این‌ها گفتند صلح، گفتند ما هم همین‌طور! خب اگر این‌طور است پس شما چه کاره‌اید؟ قرآن چه کاره است؟ قرآن باید هادی و امام باشد، قرآن نباید مأموم باشد. تو وقتی قرآنی و دینی هستی که در برابر چپ بایستی و بگویی حرف‌های درست تو اسلامی است و در قرآن هم هست و به این دلایل حرف‌های غلط تو هم مزخرف است. جلوی لیبرال سرمایه‌داری هم بایست همین را بگو. جلوی فاشیست هم همین را بگو. در حوزه نظر با پوزیتویزم با اگزیستانسیالیزم با انواع مکاتب انسان‌شناسی و علوم انسانی همین را بگو، بگو این حرف‌هایت اسلامی و عقلی است و این حرف‌هایت هم به این دلیل نه. نه این که قرآن را برداری دنبال این‌ها بدوی و مدام توجیه کنی. اسم آن را هم روشنفکری نواندیشی دینی بگذارید. بعد این‌ها کم‌کم آمدند می‌گویند حقوق بشر همجنس‌بازی است بعد طرف بگوید همجنس‌بازی اسلامی هم داریم! او بگوید یک وقت بگوید اقتدار مرد، بگوید مردسالاری اسلامی! یک وقت بگوید فمینیزم، این هم بگوید آقا زن‌سالاری اسلامی داریم! آقا جان! ما حق‌سالاری داریم. اسلام با همه دین جنگ است! نخیر. اسلام دین صلح و سلم با همه است! نخیر. هر چیزی یک معنایی دارد. قرآن هادی است. قرآن دنباله‌رو نیست. آن موقع این بود نقدی که روشنفکران مسلمان ما به این تیپ روشنفکران شرقی و غربی می‌کردند می‌گفتند چطور آن وقتی که غربی‌ها بمب اتم داشتند و هنوز روس‌ها نداشتند کمونیست‌ها دائم می‌گفتند صلح، شما ایدئولوژی چپ بر اساس مبارزه طبقاتی جهانی بود یک مرتبه همه شعارهایتان را ول کردید چسبیدید به صلح. چرا؟ چون بمب اتم نداشتند. بعد که بمب اتم پیدا کردند صلح یادشان رفت! یک مرتبه تمام خانه‌های صلح در اروپا که چپ‌ها راه انداخته بودند همه تعطیل شد جمعش کردند! آنوقتی که صلح مد بود این تیپ‌ها می‌گفتند اسلام یعنی تسلیم و سلم. نمی‌گفتند همزیستی و سلم و تسلیم در برابر کی و چی؟ تسلیم در برابر ابرقدرت‌ها یا در برابر ارزش‌ها؟ تا برسیم به امروز، که همان موقع، هنوز این انقلاب پیروز نشده بود معلوم بود جهان اسلام دارد پوست می‌اندازد، اسلام دارد می‌آید. از همان موقع این بشارت قبل از انقلاب داده می‌شد که اسلام دارد همه جا از غرب، از قلب آمریکا و اروپا، از شمال آفریقا تا مرزهای چین و فیلیپین به شکل یک حرکت انقلابی و یک ایدئولوژی مترقی، یک حرکت آگاهی‌بخش دارد مسئولیت ایجاد می‌کند جوانان دارند هجوم می‌آورند، دارد به یک نیرو و به یک مقاومت فعال تبدیل می‌شود دوباره دارد به تمدن‌سازی شروع می‌کند دارد یک تمدن‌سوزی و تمدن‌سازی می‌کند و وجود آن در صحنه بین‌الملل دارد حس می‌شود و ابرقدرت‌ها دارند مجبور می‌شوند برایش حساب باز کنند، و مبارزات علیه اسلام را با دقت و با هوشیاری پیش ببرند و ما باید این توطئه‌ها علیه اسلام و مسلمین را درست کشف کنیم که چه دام‌هایی پهن کردند که بسیاری از آ‌ن‌ها دیده نمی‌شود. چقدر خطوط مرئی و نامرئی هستند که این‌ها باید به هم وصل بشوند تا شما توطئه‌های دشمن را متوجه بشوید که اسلامی که دارد بیدار می‌شود اسلام جوان را نمی‌خواهند بگذارند سر پا بایستد و دوباره بحث تمدن اسلامی مطرح بشود و این نگرانی را داشتند و دارند که مذهب، اسلام، و بخصوص اسلام با تفسیر اهل بیت(ع) طوری است که می‌گوید ما از طریق همین زندگی عادی نظام اجتماعی و مسئولیت عملی درست می‌کنیم، تعریف می‌کنیم. ما مشکلاتی که انسان امروز از آن‌ها رنج می‌برد با توضیح اسلامی و دینی و معنوی، سراغ مشکلات مادی می‌آییم راه حل مادی و معنوی، هر دو مهم هستند. روشنفکران غیر مذهبی و لائیک در اروپا و آمریکا یک مرتبه حالا بخصوص بعد از انقلاب اسلامی سراغ عرفان و معنویت رفتند. حالا جالب است این‌ها تا قبل از انقلاب اسلامی اصلاً می‌گفتند معنویت مزخرف است دین چیست؟ این‌ها به بایگانی تاریخ رفته است، از قبرستان دوباره این مُرده برنمی‌خیزد این حرف‌ها را می‌زدند حالا که دیدند دین و عرفان و معنویت توی صحنه آمده که بالاترین پرچم جهاد و شهادت و مبارزه است و انقلاب اجتماعی را راه انداخته و الآن هزار هزار جوانان اروپایی و آمریکایی دارند مسلمان می‌شوند دختران و زنان اروپایی دارند باحجاب می‌شوند که 7- 8تا کشور اروپایی قانون گذاشته و حجاب را ممنوع کرده است کسانی که شعارشان لیبرالیزم و آزادی لباس و آزادی عقیده و آزادی دین بود حالا دختران اروپایی می‌خواهند محجبه بشوند این‌ها نمی‌گذارند. حالا یک مرتبه، به قول امام(ره) می‌گفت همه اسلام‌شناس شدند! آن زمان امام(ره) می‌گفت آقای "کارتر" هم اسلام‌شناس شدند! "مناخیم بگین" اسرائیل، ایشان هم اسلام‌شناس شدند همه یک مرتبه دارند می‌گویند اسلامی واقعی اینی نیست که خمینی می‌گوید! اسلام واقعی دین صلح و تسلیم و آشتی است. این حرف‌ها را زدند. الآن یادتان باشد شروع کردند، - دقت کنید – بعد از انقلاب ما زیاد شد الآن هم داخل کشور و هم خارج از کشور هم تبلیغ می‌کنند یک مرتبه یک جریان‌سازی به اصطلاح شبه‌روشنفکری، راجع به عرفان، معنویت، امور تجریدی بیاییم کتاب بنویسیم. معنویت از ایدئولوژی جداست، دین مهم‌تر و فربه‌تر از ایدئولوژی است، ایدئولوژی چیز بدی است. دین اصلاً ایدئولوژی نیست، ایدئولوژی و قدرت‌های بزرگ نگران شدند حساب باز کردند دارند حمله می‌کنند چون در سطح جهانی معنویت و عرفان اسلامی وجود سیاسی هم پیدا کرده و قدرت‌ها برای منافع‌شان با آن‌ها درگیر شدند. یک مرتبه باز همان‌هایی که می‌گفتند جنگ انقلابی، باز یک مرتبه صلح‌طلب شدند، بعد که باز معادله قوای هسته‌ای در دنیا برقرار شد باز همه گفتند جنگ، راجع به مسئله دین، معنویت، اخلاق، عرفان هم همین‌طور است. ما الآن چقدر حلقه‌های عرفان‌های قلابی سکولار داخل خود ایران داریم. فرهنگ درویش‌بازی. معنوی باشیم ربطی به سیاست ندارد! تشیّع انگلیسی هم یک نوع دیگرش هست، نوع فقهی و مذهبی‌تر آن است، غیر سکولار است، سکولار فلسفی نیست ولی سکولار عملی هست، که آقا مهم نیست صدام است، شاه است، آمریکا است، می‌شود ما زیارت برویم سینه بزنیم؟ اگر می‌شود ما قمه بزنیم و سینه بزنیم ما دیگر مشکل مذهبی با کسی نداریم! هرکسی می‌خواهد حاکم باشد. مذهب در همین‌ها خلاصه می‌شود!

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha